بيشتر وقتتونو با هميد
سرش درد بگيره زمين و زمانو بهم مي دوزي و
تا آروم نشه تو هم آروم نميشي
يه روز نمي بينين همو ،
نفست انگار بند ميادو هوا كم مياري
بره سفر كه هيچي ،
تا برگرده مريضي و حوصله ي هيشكيم نداري
صبحا كه با زنگ صداي هم بيدار مي شيد
شبا هم تا شب بخير نگيد بهٓم ,
شبتون بخير نميشه
خلاصه پشت پا مي زني به همه چي و همه كٓس
مبادا ي ذره خم بياره به آبرو
فكر مي كني ديگه روزاي سختتون تموم شده و تازه
اول خوبيا رسيده
بعد ي دفعه مي بيني ,
ديگه نمي خوادت و ميخواد كه بره
به شوخي ميگيري اما اون جدي جدي مي ره
ميره و گند مي زنه به عشق و
سقف آرزوهاتو خراب مي كنه روي سرت
چطور ميشه بعضي آدما يهو انقد عوض ميشن
چطور ميشه يدفعه اونهمه خوبياتو ,
گذشتتو , دوست داشتنتو ,
روزاي خوش و قول و قرارارو يادشون ميره و
يدفعه ميرن
يهو ميرن و تورو تو بُهت و بدهكاري كه
به دل و غرورت داري تنها ميزارن
مي رن و تو مي موني با گرگي كه ديگه تو وجودت
بيدار شده
تو مي موني و دلي كه ديگه نميتونه به كسي تكيه كنه و
چشمي كه همرو به چشم يه نامرد ميبينه
كاري كه اينجور آدما با روح و دلت مي كنن
بدتر از هزار بار يك تنه و دستِ خالي جنگيدن
توي جنگ جهاني سومه
اصلا اون روز جلوت "هٓري ترومن ايستاده بود و
دستور بمبارونِ اتمي هيروشيمارو خودت
با گوشات از زبونش مي شنيدي
بهتر بود تا اسير همچين آدمي بشي
خدا اينجور آدما رو
نصيب گرگ بيابون هم نكنه
#سميرا_آقاخاني