تهران سميرا اقاخاني

تو بگو بعد تو
‏‎با این وامانده ي بهانه گير
‏‎با اين دل زبان نفهمم چه کنم ؟

‏‎
با حال زاری که نمیداند
منتظرت بماند يا فراموشت کند
‏‎چه کنم؟

‏‎
درد دارد بروی و نفهمند
که از اول بوده ای،

هان؟
‏‎
تو بگو با دربدري
‏‎اين خیابانهای بي انصافِ تهران
چه كنم؟


#سميرا_آقاخاني

كتابهاي فريده شجاعي

http://asharezibayehmoaser.blogfa.com/post/59

فريده شجاعي

به نام آنکه هست و پاینده است
در دومین روز از دومین ماه تابستان سال چهل و هشت در شهر تهران پا به جهان گذاشتم تا رسالت انسانی‌ام را که برای آن آفریده شده بودم، به انجام برسانم. نامم را فریده گذاشتند، یک نام مصری به معنی یکتا، یگانه... 
بیست و هشتم دیماه سال هفتاد و نه برای من یک روز بزرگ بود. روزی که توانستم امانتی را که خداوند در وجودم به ودیعه گذاشته بود به عاشقان عشق هدیه کنم. امانت عشق اولین نوشته‌ی من نبود بلکه پلی بود به سوی رسیدن به یک نیاز روحی بزرگ و سوگند به آنکه به قلم سوگند یاد کرد، عشق بود که قلم را به دستم داد و عشق است که مرا با خود می برد تا به آنجا که عشق است.
امانت عشق، وارث عذاب عشق، بوسه تقدیر، زندگی یعنی چکیدن، خشت اول، شب بی‌ستاره، خاک غریب، زیر سایه بخت، پروین، پدر و... ذره‌ذره‌های وجود من هستند که تقدیم به دوستداران قلم می‌شوند.
شخصیت و احساسات عمیق من در کتاب‌هایم متجلی شده و حتی اگر به دیده انتقاد نگریسته شوند با تمام وجود دوستشان می‌دارم و آن را از اعماق قلبم به خوانندگان آثارم هدیه می‌کنم. 
اگر یک بار دیگر به دنیا بیایم دوست دارم بازهم فریده باشم و باز هم قلم به دست بگیرم زیرا عشق را در نوک قلم پیدا کردم.

فهرست آثار:
خاک غریب
روزهای بی‌خاطره

كتابهي فريده شجاعي

بوسه تقدیر: نگين نامزدي خود با شهاب رو به ازاي پولي كه پيروز مي تونه پدرش رو از ورشكستگي نجات بده به هم مي زنه ولي هر چه سعي مي كنه نمي تونه عشق شهاب رو از سر بيرون كنه،او همراه پيروز كه 17 سال از او بزرگتر بود به استكهلم ميره و بعد از چند سال زندگي خبر ازدواج شهاب با يكي از دختراي فاميل رو از خواهرش ميشنوه و دوباره ياد عشق از دست رفته اش مي افته و مسبب همه اينها رو كسي نمي دونه جز عموش.... 
طي يك سفر به ايران كه براي شركت در خاكسپاري عمويش بوده،با شهاب صحبت مي كنه و هر دو عشق از دست رفته شان را به خاك مي سپارند و نگين با عشقي مضاعف به همسرش پيروز به استكهلم و نزد او باز ميگردد.....

فريده شجاعي

وارث عذاب عشق: فرشاد و محمد با هم دوست هستند .فرشاد معماری و محمد پزشکی دانشگاه تهران درس میخوانند .فرشاد بسیار شیطان است و با دخترهای زیادی دوست است و به واسطه پول و زیبایی دوم به تله هیچ دختری نمیدهد ولی محمد نجیب و از خانواده معمولی است و دل به دختر دائی خود فرشته سپرده ولی هیچگاه با فرشته درمورد عشق خود صحبتی نکرده اما بزرگترها آندو را نامزد میپندارند و محمد با این امید که فرشته نیز او را دوست دارد هیچگاه با فرشته دم از دلدادگی نمیزند .تا روزی....

شعري زيبا از سميرا اقاخاني

بيشتر وقتتونو با هميد
سرش درد بگيره زمين و زمانو بهم مي دوزي و
تا آروم نشه تو هم آروم نميشي
يه روز نمي بينين همو ،
نفست انگار بند ميادو هوا كم مياري
بره سفر كه هيچي ،
تا برگرده مريضي و حوصله ي هيشكيم نداري
صبحا كه با زنگ صداي هم بيدار مي شيد
شبا هم تا شب بخير نگيد بهٓم ,
شبتون بخير نميشه
خلاصه پشت پا مي زني به همه چي و همه كٓس
مبادا ي ذره خم بياره به آبرو
فكر مي كني ديگه روزاي سختتون تموم شده و تازه
اول خوبيا رسيده
بعد ي دفعه مي بيني ,
ديگه نمي خوادت و ميخواد كه بره
به شوخي ميگيري اما اون جدي جدي مي ره
ميره و گند مي زنه به عشق و
سقف آرزوهاتو خراب مي كنه روي سرت
چطور ميشه بعضي آدما يهو انقد عوض ميشن
چطور ميشه يدفعه اونهمه خوبياتو ,
گذشتتو , دوست داشتنتو ,
روزاي خوش و قول و قرارارو يادشون ميره و
يدفعه ميرن
يهو ميرن و تورو تو بُهت و بدهكاري كه
به دل و غرورت داري تنها ميزارن
مي رن و تو مي موني با گرگي كه ديگه تو وجودت
بيدار شده
تو مي موني و دلي كه ديگه نميتونه به كسي تكيه كنه و
چشمي كه همرو به چشم يه نامرد ميبينه
كاري كه اينجور آدما با روح و دلت مي كنن
بدتر از هزار بار يك تنه و دستِ خالي جنگيدن
توي جنگ جهاني سومه
اصلا اون روز جلوت "هٓري ترومن ايستاده بود و
دستور بمبارونِ اتمي هيروشيمارو خودت
با گوشات از زبونش مي شنيدي
بهتر بود تا اسير همچين آدمي بشي
خدا اينجور آدما رو
نصيب گرگ بيابون هم نكنه

#سميرا_آقاخاني

متن زيبا سميرا اقاخاني

مگر چند فصل دیگر
از عمر من و تو مانده
که می توانیم در آغوش هم
بی بهانه باشیم

چند بهاری
تابستانی
پاییزی
زمستانی

زمستانی
زمستانی

هان ...
محبوب
هوای تو را می گویم
چرا بیشتر روزگارمان را
زمستانی

سرد و یخ ، سرد و بی روحی

چرا بهترین روزهای جوانی را
صرف هزاران باید و
شاید کنیم

مگر چند بهار
از جان شیدای من
عشق من ، جان تو
خواهد ماند
مگر جز عشق ، چیز دیگری
خواهد ماند

هان ...
محبوب

بیا دیگر
به هیچ چیز
جز وجودت ، وجودم
فکر نکنیم

بیا تا می توانیم ، به عشق هم
در این دنیا
بهاری باشیم
بهاری باشیم

#سمیرا_آقاخانی

متن خيلي زيبا از سميرا اقاخاني

ماه هاست که دیگر
هیچ چیز
مرا یاد تو
نمی اندازد

نه صدایی
نگاهی
نه ..
راستش را بگویم
نه حتی ریزش برگی
از دفتر خاطره ای

مثلا همان ترانه ای که روزی
نشان کردی و گفتی
"هر وقت شنیدی
مرا به خاطر بیاور

همانی که سالهای سال
از خط به خطش
مانند یک زندانی
که از دیوار به دیوار سلولش
بیزارست
می هراسیدم

همانی که از شنیدنش
از غمی که نبود تو را
نشان می کرد
بیم داشتم

همانی که تازگیها
بارها و بارها توی گوشم می پیچد و
نشان به آن نشان که هر بار
غمی سنگین ، مرا
ناچار به گریستن می کند

اما راستش را بخواهی
نه برای تو

می دانی
سالهاست ، گویی
تمامی حواس در من
گره خورده است

مثل طعم تلخ نبودت
که روزی مزه ی شیرین زندگی را
حرامم کرد

دیگر حتی نمی دانم
چه مرگم است
فقط انگار تمامی بودنم
درد می کند

سالهاست که دیگر
نه تو را می خواهم
نه دیگر هیچ آوایی
مرا یاد تو می اندازد

سالهاست که دیگر
بزرگ شده ام
اما
دلم را جایی
در حوالی یک حس خام جوانی
جا گذاشته ام

سالهاست خودم را در تو
نه ..
انگار در خود
جا گذاشته ام

#سمیرا_آقاخانی

متن زيبا از سميرا اقاخاني

بهش گفتم
باشه برو ، اما دلت يه روز براي بودنهام تنگ ميشه
اون روز كه خودتو كنارش ، اما بي عشق تنها مي بيني
همونطور كه داشت بند كفششو مي بست پوزخندي زد
دوباره گفتم
ميري ، ولي دلت يه روزي براي نگاهم تنگ ميشه
همون روز كه چشماش تو چشماته ، ولي قلبشو مال يكي ديگه ، اونجا مي بيني
ديگه آماده رفتن بود بازوشو گرفتم و گفتم
نرو ، دلت يه روز براي خنده هام ، دوسِت دارم هام ، اشكهام ، اين ناله هام تنگ ميشه
همون روز كه يكي شبيه خودت پيدا ميشه و
تو بدون عشق ميونه ي راه ، جا مي موني
هيچ توجهي به گريه هام نكرد و رفت چون كه باور نداشت زمين گرده و از هر دستي بدي
با همون دست ، تحويل مي گيري

#سمیراآقاخانی

شعري زيبا از سميرا اقاخاني

...
مگر مي شود!
بايد كسي باشد
كه
عقربه هاي ساعت دلت را
شبانه روز
روي تمامي عشقش تنظيم كني
كسي كه همه ات را ، بلد باشد
نگاهت كرد يخ بزند
هر چه هياهوي پوچ و بيهوده ي روحت
كسي كه در وقت نبودش
روي قلبت با تيتر بزرگي بزني
هيس!
حواس اينجانب تا اطلاع ثانوي
تعطيله تعطيل است!

#سميرا_آقاخاني