بوسه تقدیر: نگين نامزدي خود با شهاب رو به ازاي پولي كه پيروز مي تونه پدرش رو از ورشكستگي نجات بده به هم مي زنه ولي هر چه سعي مي كنه نمي تونه عشق شهاب رو از سر بيرون كنه،او همراه پيروز كه 17 سال از او بزرگتر بود به استكهلم ميره و بعد از چند سال زندگي خبر ازدواج شهاب با يكي از دختراي فاميل رو از خواهرش ميشنوه و دوباره ياد عشق از دست رفته اش مي افته و مسبب همه اينها رو كسي نمي دونه جز عموش.... 
طي يك سفر به ايران كه براي شركت در خاكسپاري عمويش بوده،با شهاب صحبت مي كنه و هر دو عشق از دست رفته شان را به خاك مي سپارند و نگين با عشقي مضاعف به همسرش پيروز به استكهلم و نزد او باز ميگردد.....