شعري زيبا از سميرا اقاخاني

بيشتر وقتتونو با هميد
سرش درد بگيره زمين و زمانو بهم مي دوزي و
تا آروم نشه تو هم آروم نميشي
يه روز نمي بينين همو ،
نفست انگار بند ميادو هوا كم مياري
بره سفر كه هيچي ،
تا برگرده مريضي و حوصله ي هيشكيم نداري
صبحا كه با زنگ صداي هم بيدار مي شيد
شبا هم تا شب بخير نگيد بهٓم ,
شبتون بخير نميشه
خلاصه پشت پا مي زني به همه چي و همه كٓس
مبادا ي ذره خم بياره به آبرو
فكر مي كني ديگه روزاي سختتون تموم شده و تازه
اول خوبيا رسيده
بعد ي دفعه مي بيني ,
ديگه نمي خوادت و ميخواد كه بره
به شوخي ميگيري اما اون جدي جدي مي ره
ميره و گند مي زنه به عشق و
سقف آرزوهاتو خراب مي كنه روي سرت
چطور ميشه بعضي آدما يهو انقد عوض ميشن
چطور ميشه يدفعه اونهمه خوبياتو ,
گذشتتو , دوست داشتنتو ,
روزاي خوش و قول و قرارارو يادشون ميره و
يدفعه ميرن
يهو ميرن و تورو تو بُهت و بدهكاري كه
به دل و غرورت داري تنها ميزارن
مي رن و تو مي موني با گرگي كه ديگه تو وجودت
بيدار شده
تو مي موني و دلي كه ديگه نميتونه به كسي تكيه كنه و
چشمي كه همرو به چشم يه نامرد ميبينه
كاري كه اينجور آدما با روح و دلت مي كنن
بدتر از هزار بار يك تنه و دستِ خالي جنگيدن
توي جنگ جهاني سومه
اصلا اون روز جلوت "هٓري ترومن ايستاده بود و
دستور بمبارونِ اتمي هيروشيمارو خودت
با گوشات از زبونش مي شنيدي
بهتر بود تا اسير همچين آدمي بشي
خدا اينجور آدما رو
نصيب گرگ بيابون هم نكنه

#سميرا_آقاخاني

متن زيبا سميرا اقاخاني

مگر چند فصل دیگر
از عمر من و تو مانده
که می توانیم در آغوش هم
بی بهانه باشیم

چند بهاری
تابستانی
پاییزی
زمستانی

زمستانی
زمستانی

هان ...
محبوب
هوای تو را می گویم
چرا بیشتر روزگارمان را
زمستانی

سرد و یخ ، سرد و بی روحی

چرا بهترین روزهای جوانی را
صرف هزاران باید و
شاید کنیم

مگر چند بهار
از جان شیدای من
عشق من ، جان تو
خواهد ماند
مگر جز عشق ، چیز دیگری
خواهد ماند

هان ...
محبوب

بیا دیگر
به هیچ چیز
جز وجودت ، وجودم
فکر نکنیم

بیا تا می توانیم ، به عشق هم
در این دنیا
بهاری باشیم
بهاری باشیم

#سمیرا_آقاخانی

متن خيلي زيبا از سميرا اقاخاني

ماه هاست که دیگر
هیچ چیز
مرا یاد تو
نمی اندازد

نه صدایی
نگاهی
نه ..
راستش را بگویم
نه حتی ریزش برگی
از دفتر خاطره ای

مثلا همان ترانه ای که روزی
نشان کردی و گفتی
"هر وقت شنیدی
مرا به خاطر بیاور

همانی که سالهای سال
از خط به خطش
مانند یک زندانی
که از دیوار به دیوار سلولش
بیزارست
می هراسیدم

همانی که از شنیدنش
از غمی که نبود تو را
نشان می کرد
بیم داشتم

همانی که تازگیها
بارها و بارها توی گوشم می پیچد و
نشان به آن نشان که هر بار
غمی سنگین ، مرا
ناچار به گریستن می کند

اما راستش را بخواهی
نه برای تو

می دانی
سالهاست ، گویی
تمامی حواس در من
گره خورده است

مثل طعم تلخ نبودت
که روزی مزه ی شیرین زندگی را
حرامم کرد

دیگر حتی نمی دانم
چه مرگم است
فقط انگار تمامی بودنم
درد می کند

سالهاست که دیگر
نه تو را می خواهم
نه دیگر هیچ آوایی
مرا یاد تو می اندازد

سالهاست که دیگر
بزرگ شده ام
اما
دلم را جایی
در حوالی یک حس خام جوانی
جا گذاشته ام

سالهاست خودم را در تو
نه ..
انگار در خود
جا گذاشته ام

#سمیرا_آقاخانی

متن زيبا از سميرا اقاخاني

بهش گفتم
باشه برو ، اما دلت يه روز براي بودنهام تنگ ميشه
اون روز كه خودتو كنارش ، اما بي عشق تنها مي بيني
همونطور كه داشت بند كفششو مي بست پوزخندي زد
دوباره گفتم
ميري ، ولي دلت يه روزي براي نگاهم تنگ ميشه
همون روز كه چشماش تو چشماته ، ولي قلبشو مال يكي ديگه ، اونجا مي بيني
ديگه آماده رفتن بود بازوشو گرفتم و گفتم
نرو ، دلت يه روز براي خنده هام ، دوسِت دارم هام ، اشكهام ، اين ناله هام تنگ ميشه
همون روز كه يكي شبيه خودت پيدا ميشه و
تو بدون عشق ميونه ي راه ، جا مي موني
هيچ توجهي به گريه هام نكرد و رفت چون كه باور نداشت زمين گرده و از هر دستي بدي
با همون دست ، تحويل مي گيري

#سمیراآقاخانی

شعري زيبا از سميرا اقاخاني

...
مگر مي شود!
بايد كسي باشد
كه
عقربه هاي ساعت دلت را
شبانه روز
روي تمامي عشقش تنظيم كني
كسي كه همه ات را ، بلد باشد
نگاهت كرد يخ بزند
هر چه هياهوي پوچ و بيهوده ي روحت
كسي كه در وقت نبودش
روي قلبت با تيتر بزرگي بزني
هيس!
حواس اينجانب تا اطلاع ثانوي
تعطيله تعطيل است!

#سميرا_آقاخاني

متن خيلي. يبا از سميرا اقاخاني

حواستان باشد برايش آنقدر خاطره خوب بسازيد
تا هر وقت كه هوا بَرَش داشت و عزم رفتن كرد،
رفت
ديد
رويايش سراب و نقش بر آب شده
از آن به بعد او بماند و خاطراتي كه روز و شب جلوي چشمش بيايند و
دمار از روزگارش در بياورند
آسايشش را بگيرند و نگذارند آب خوش از گلويش پايين برود
حواستان باشد
اگر خوب بوديد و رفت
كاري كنيد تا آخر عمر ارزوي تو و آن روزهايي كه برايش ساخته بودي بر دلش بماند
و همين نداشتنت بشود آينه ي دِقّي و يك عمر حسرتت را بكشد
حواستان باشد همين خاطره ها يك تنه پدر هر چه ناجوانمرد را در مي آورد
لطفا خاطره ها را جدي بگيريد
شايد براي شما هم اتفاق بيفتد!


#سمیرا_آقاخانی

سميرا اقاخاني متن خيلي زيبا

چقدر خوب است كسي باشد كه وقت رفتنش بوسه اي بر گونه ات بزند و تو قبل از انكه در را برويش ببندي نفست دعايي شود بدرقه ي راهش و خدا را براي بازگشت دوباره اش تا شب صدا بزني
چه خوب مي شود كسي باشد كه ساعت به ساعت دلش براي شنيدن صدايت تنگ بشود و تو با خيال تخت بنشيني ، فقط بنشيني منتظر زنگ تماسش ، آهنگ آرامبخش لحن كلامش
نه از آنهايي كه لحظه به لحظه مضطربت مي كنند كه آيا خبري ازشان مي شود يا نه ...
چقدر خوب است كسي باشد كه صبح تا شب را براي ديدنت لحظه شماري كند و شب كه در را به رويش گشودي نگاهي پر از مهر به سراپايت بيندازد و بدون حرفي به تو بفهماند كه دلش از همان وقت كه تو را نديده تنگِ تنگ است
چه قدر خوب است كسي باشد كه شبها تا سرت روي بالينش آرام نگرفته او هم قرار نگيرد ، مرتب صدايت بزند و تو با دلي گرم بروي و بروي و آغوشت بشود داروي تسكين خستگي هايش،خستگي هايت
چقدر خوب است كسي پيدا شود كه هر وقت ياد نداري هايت ، كاستي هايت ، دلتنگي هايت مي افتي ، نفسي براحتي بكشي ، بالهايت را بگشايي و از داشتن او كه هست و جاي همه چيز و همه كًَس را برايت پر كرده در آسمان روياهايت پرواز كني
چقدر خوب است كسي باشد كه وقتي
حال دلت درد مي كند
نگاه پريشانش را از تو پنهان كند ، دستت را محكم بگيرد و بگويد :
تو فقط خوب باش، درست كردن همه اش با من !
راستي چقدر خوب است كسي هست كه بشود همه ي دنيايت
و تنها غم تو اين شود
كه خدا نكند آنروز بيايد كه او نباشد
كه
نباشد

#سمیرا_آقاخانی

متن. زيبا و شعر از سميرا اقاخاني

يك قرار با هم بگذاريم؟
مي گويم نمي خواهمت
تو برو
ببين چقدر دلت براي من تنگ مي شود

بعد از آن آمدن و
ماندن و
حبس ابد شدنش
با من

#سميرا_آقاخاني

متن زيبا از سميرا اقاخاني

دلتنگي چيزِ بدي ست مي داني؟

‏‎اين عادت بدِ لعنتي
‏‎از همين اول صبح شروع مي شود و
‏‎تا به خاطرات تو مي رسد
‏‎شب شده و
‏‎يك عمر از نيامدنت گذشته
مي داني؟

‏‎دلتنگي جزئي از زندگي من است
‏‎تارهاي سفيد مويم به خاطر تو
‏‎دوري ات جان به لبم كرده
مي بيني؟

‏‎نبودنت عجيب استاد ماهري ست
‏‎چشمم كه به هر كٓس بسته و
‏‎وارد شدن به قلب منم
‏‎مطلقاً ممنوع كرده
مي داني؟


#سميرا_آقاخاني

شعر زيبا از سميرا اقاخاني

من اگر نباشم
هيچ كجاي اين جهان
هيچ اتفاقي
نمي افتد

ولي اگر تو نباشي؟

واي اگر تو نباشي
من
مي ميرم!


#سميرا_آقاخاني

شعر خيلي زيبا از سميرا اقاخاني

تو بگو بعد تو
‏‎با این وامانده ي بهانه گير
‏‎با اين دل زبان نفهمم چه کنم ؟

‏‎
با حال زاری که نمیداند
منتظرت بماند يا فراموشت کند
‏‎چه کنم؟

‏‎
درد دارد بروی و نفهمند
که از اول بوده ای،

هان؟
‏‎
تو بگو با دربدري
‏‎اين خیابانهای بي انصافِ تهران
چه كنم؟


#سميرا_آقاخاني

متن زيبا سميرا اقاخاني

از من مي شنويد
بعد از شكست رابطه اي ، وقتي هنوز بعد گذشت ماهها مي بينيد كه هنوز به او فكر مي كنيد و نبودنش ، نداشتنش ، دوري اش ، خاطراتش ازارتان مي دهد
مي بينيد كه غمي عميق از او در سينه تان مانده و روزها و شبها
نفستان از دوري اش بند مي آيد و حال و هواي او و همان روزها را مي خواهيد ،
برويد و پيدايش كنيد
پيدايش كنيد و قرار ملاقاتي هر چند كوتاه با او بگذاريد
آنوقت است كه مي بينيد در اكثر اين ديدارها حرفي براي بازگشت ،
چيزي از آن عشق آتشين و غم و اندوهها باقي نمانده است
چون كه ديگر سِر شده اي و با احساسي يخزده
لطفي در اين برگشت نمانده است
بيشتر رابطه ها بعد از خراب شدن زمين هم به آسمان برسد
درست نمي شود كه نمي شود
و بعد از همان ديدار خواهي ديد از آنهمه حسرت تو مانده اي و
فقط مشتي خاطره كه با هر بار يادآوري شان لبخندي محزون روي لبت نقش خواهد بست
از من مي شنويد نگذاريد غم نبودنش اين را به شما روز و شب بگويد كه
اگر بيايد همه چيز خوب و شيرين مي شود
چون اگر هم بيايد تلخي نبودنش براي هميشه روي زبانتان مانده است كه مانده است


#سميرا_آقاخاني

متن زيبا سميرا اقاخاني

‏‎خواب بود يا بيدار
به گمانم خوابِ خواب
‏‎با چشماني بسته ، نيم خيز شد و همانطور كه به سمتم مي آمد نامم را صدا زد
‏‎جانم" در دهانم نيمه كاره ماند
‏‎_ دوستت دارم
‏‎سرش را در آغوش گرفتم و به سينه ام چسباندم
‏‎در خلسه ي داشتنش ، دوباره كلمات در ذهنم مانند هميشه ، از شدت شوق ، بالا و پايين مي پريدند . اين تن سراپا شعر بود و با قلم هاي صد رنگ ذهن هفت شهر عاشقي را نقاشي مي كرد تا قاب قاب اش را به در و ديوار دل يك عمر به يادگار نگاه دارد
عاشقم است و من
بيش از اينها دوستش دارم
با خودم مي گويم خدا كند بشود
اگر همينطور پيش برود شهرزادي مي شوم كه دست هر چه شاعر و قصه گو را از پشت خواهد بست
با خودم تكرار مي كنم
خدا كند كه بشود ...


#سميرا_آقاخاني

اشعار زيبا متن زيبا سميرا اقاخاني

آدمها را همان بدو
همان آغاز یک رابطه باید سنجید
مادامی که هنوز
جرقه ای عاشقانه هوایی مان نکرده
آن وقت است که خواهید دید
همانی که روزی برای رسیدن
به لحنی از کلامی
زمان و زمین را بهم می رساند
حال برای لحظه ای نداشتنت
در بهانه هایی مضحک
دست و پا میزند ..
آدمها را تا می شود باید زود شناخت ..
عاشق های پوشالی را این روزها تا می شود
باید از همان ابتدا
با زیاد و کم کردن فاصله ها
سنجید


#سمیرا_آقاخانی

بيوگرافي سميرااقاخاني

سميرا آقاخاني (زاده ١٣٦٦در تهران) نويسنده ، شاعر و ترانه سراي معاصر ايران است. 

اولين اثر او با نام "سايه شوم در سال ١٣٨٨ و در سن ٢٢ سالگيِ وي انتشار يافت.

پس از موفقيت رمان "سايه شوم او تصميم بر ادامه رمان نويسي كرد.

مضمون كتاب هاي سميرا اقاخاني حولِ معضلات اجتماعي و بررسي اثار و عواقب ان بر زندگي مردم شكل مي گيرد.

 

زندگي خصوصي:

سميرا اقاخاني نويسنده ، شاعره معاصر در منطقه شميرانات تهران در خانواده اي متمول و مذهبي چشم به جهان گشود.

او داراي مدرك كارداني گرافيك از دانشگاه ازاد اسلامي مي باشد و فارغ از هياهوي برخي نويسندگان زندگي تجردي خود را مي گذراند.

وي داراي مدرك دستياري پزشكي از دانشگاه توسعه علوم نيز مي باشد.

سميرا اقاخاني سواي داستان نويسي در سرايش شعر و ترانه تبحر شايان توجهي را داراست و از اين حيث نامي شناخته شده در ميان شعراي معاصر به شمار مي رود.

اشعار و ترانه هاي ايشان به سبب سبكِ  خاص و مختص به وي مورد توجه علاقه مندان به شعر و ادب و خوانندگان بيشماري قرار گرفته است.

و از حيث روابط اجتماعي هواداران وي او را شخصيتي كاريزماتيك و محبوب مي دانند.

اثار او با صداي عده اي از خوانندگان پاپ اجرا شده است

اثار

 موفقيت رمان سايه شوم سميرا اقاخاني را بر اين داشت كه نويسندگي را ادامه دهد

اثر بعدي وي عشق و اسيري نام دارد كه داستان از دوران پهلوي اغاز و تا انقلاب اسلامي ادامه پيدا مي كند

اين رمان بر حسب نوع نوشتاري و جسارت نويسنده در تابوشكني يكي از معضلات كنوني جامعه مورد توجه منتقدين و داستان نويسان قرار گرفته است

 از او تاكنون چهار رمان به چاپ رسيده است

اولين رمان سميرا اقاخاني با نام سايه شوم در سال ١٣٨٨ به چاپ رسيد

داستان رمان به دوران قاجاريه باز مي گردد كه زندگي شخصيت اصلي داستان از جواني تا دوران سالخوردگي دستخوش فرازونشيبهاي تلخ و شيريني مي شود

 

 

 

 

 

 

 

متنهاي زيبا دلنوشته زيبا اشعار زيبا

مي خوايد ديگه انقد غصه الكي نخوريد و واسه رفتن كسي زانوي غم بغل نگيريد
بريد سراغ البوم عكستون
اصلا نه
بريد البوم عكساي قديميه عزيزاتونو و آشنايانتونو باز كنيد و با دقت و حس عميق نگاه كنيد
ببينيد همون جوون يا نوجووني كه توي عكس
يه روز با خيال بي خياليه از دست رفتن حالِ ش اون عكسو گرفته
حالا همون با هزار تا فكر و غصه از دست رفتن جوونيش
جرات نگاه درست حسابي انداختن به همون عكسارو نداره
زندگي همين قدر كوتاهه ها!
پس تا جوونيتون تبديل به يه قاب بي روح نشده و
روي ديوار و توي البوم خاك خورده قرار نگرفته
به خودتون بياين
اون كه رفت پي زندگي و دلِ خودش!
باور كن همين الان هم كه داري اينو مي خوني مي توني و هنوز واسه پشيموني اونقدرها هم دير
نشده!


#سميرا_آقاخاني

+سميرا اقاخاني+اشعارزيبا+متنهاي زيبا+دلنوشته هاي زيبا

ما آدمها هر كاري را كه جرأت يا اجازه
يا توان آن را نداريم
در رفتار كسي ديگر ببينيم مثل فاجعه اي
بزرگش مي كنيم
توي بوق و كرنا مي گذاريم و تا فرسنگها
جار مي زنيم
هر وقت زمانش رسيد و از خودمان همان كار سر زد
با هزار دليل عقلاني و غير معقول
توجيهش مي كنيم
هميشه كارها از نظر ما انسانها تا زماني عجيب
و بد است كه
از خودمان سر نزده باشد!


#سميرا_آقاخاني

متنهاي زيبا دلنوشته هاي زيبا

ما آدمها هر كاري را كه جرأت يا اجازه
يا توان آن را نداريم
در رفتار كسي ديگر ببينيم مثل فاجعه اي
بزرگش مي كنيم
توي بوق و كرنا مي گذاريم و تا فرسنگها
جار مي زنيم
هر وقت زمانش رسيد و از خودمان همان كار سر زد
با هزار دليل عقلاني و غير معقول
توجيهش مي كنيم
هميشه كارها از نظر ما انسانها تا زماني عجيب
و بد است كه
از خودمان سر نزده باشد!


#سميرا_آقاخاني

متنهاي زيبا اشعار زييا دلنوشته زيبا سميرا اقاخاني

تا مي آيي فراموش كني
انگار دستي از درونت
به مغزت چنگ مي اندازد و خاطراتي را
از پسِ ذهنت بيرون مي كشد كه تو روزي
به سادگي
از آن گذشته بودي و
فكرش را هم نمي كردي روزي دوباره
سروكله شان پيدا شود و
داغ دلت را تازه كند

اين خاطرات لعنتي شٓمّ قوي اي دارند
در اوج كلنجار رفتن با فراموشي
به سراغت مي ايند و تا نفسهاي آخرت هم
نمي گذارند آب خوش از گلويت پايين برود

اين خاطراتِ بي انصاف
عجيب نمك نشناسند و
رهايت نمي كنند
كه
نمي كنند


#سميرا_آقاخاني

متنهاي زيبا دلنوشته زيبا اشعار زيبا سميرا اقاخاني

باور نمي كنيد؟!

كافيست دور خيلي از چيزها را
خط ممنوع بكشي

كمي به اندازه ي
يك انتظارِ شيرينِ ارزوي شدني
صبر كني
چشم به دستهاي خدا
بدوزي
در اين انتظار
نفس نفس بزني

وقتش كه برسد
اويي كه بايد بيايد ،
باشد

همان وقت است كه ...

باور كنيد!

گاهي چشمهاي خيره ي عشق
حرف كه هيچ
فرياد مي زنند!


#سميرا_آقاخاني

اشعار زيبا دلنوشته ها زيبا متنهاي زيبا سميرا اقاخاني

هر کجا هستی باش
هر که می خواهی باش
فقط این را مبر از یاد که من
روزگاری بودم
من همان معشوقه و دلداده ی تو
و همانی که زمانی نفست بود , همان
حال من گر چه بد است
لیک این حال بدم می گذرد
حتم دارم که این حال حزین
می گذرد
هر که می خواهی باش
هر چه می خواهی باش
در برِ معشوقی ؟ در کنار اویــی؟
حتم دارم که این حال بدم می گذرد
و تو مانی و صد افسوس فراق
نفسم بودی و آن گاه
قفسم خواهی شد
و نخواهم هرگز
نه تو را
نه عشقت
نـه مهر تو را


#سمیرا_آقاخانی

اشعار زيبا متنهاي زيبا دلنوشته هاي زيبا سميرا اقاخاني

جنس دوست داشتنت را
در هیچ " فرهنگ لغتی
پیدا نکرده اند

گشته ام که می گویم

اصلا ، دوست داشتن تو
جور دیگریست

این هوس لعنتی
غرق شدن در چشمانت را
که نگو
هیچ کجای این جهان
معنا نکرده اند


#سمیرا_آقاخانی

اشعار زيبا دلنوشته زيبا سميرا اقاخاني متنهاي زيبا

همدیگر را یکهو ول نکنید!
آدم است
قلب دارد
روح دارد
میشکند
مریض میشود
از خودش و همه ی دنیای اطرافش خسته میشود

همدیگر را یکهو ول نکنید!
آدم است
کارهای عجیب و غریب میکند
تصمیم های دیوانه وار میگیرد
آدم است
ممکن است دیگر هیچ وقت خوب نشود

اشعار زيبا دلنوشته زيبا سميرا اقاخاني اشعار زيبا

آدمها كالا نيستند اما تاريخ مصرف شان دست خودشان است
تاريخِ خواسته شدن ، ماندن ، دوست داشته شدنشان
وقتي كه رفتند
برگشتشان ، به همراه يك كوه عاشقانه ي آرام هم
كه باشد
لطف و خريداري ندارد
بعضي ها را فكر مي كني از همان دائمي هاي دائمي هايند!
از همانها كه مي شود هميشه روي بودنشان حساب باز كرد
همانها كه محبتشان هميشه در دسترس است و خاموشي و مسدود شدن هم ندارد
آدمها كالا نيستند ، اما مدت اعتبار، تاريخ انقضايشان دست خودشان است
هرگز به تاريخ مصرفتان دست نزنيد
اين دستكاري روح و روانِ آدمها ، آهِ دلشان
يك عمر پيگرد قانونيه قانوني دارد


#سميرا_آقاخاني

متنهاي  زيبا،اشعار زيبا،سميرا اقاخاني،دلنوشته هاي زيبا

يه آدمايي هستند
يه روز ميان و طوري توي خونه ي دلت
جاشونو سفت و محكم مي كنن
كه فكر يه روز رفتنشون كه بسرت مي زنه
ميفهمي كه نه! ديگه اين دل , بعد اون تو سينه ت نباشه بهتره
بعضيا با خوبيهاشون
با مهربونياشون
با از دل و جون مايه گذاشتناشون
با صبح و شب از عشق و دوست داشتن گفتناشون
كاري با دلت مي كنن كه تو روزي صد بار با خودت مي گي
اگه قراره كه يه روز بره
كاش از اولِ اولش نمي اومد!
اينطور آدما خيلي كم هستنا!
ولي هستن
اينجور آدما يه موقعي ميان كه بايد مي اومدن
پاشونو جايي مي ذارن
كه بايد مي ذاشتن
ذره ذره مي شينينن توي دلتا
ولي وقتي هم كه توي قلبت خونه ساختن
با هر لحظه نبودنشون با فكر رفتنشون نفستو بند ميارن
نياد روزي كه اين جور عشقا بيان و يه دفعه هم برن
چون وقتي كه رفتن ديگه تا عمر داري
هيچ احدي
به چشمت نمياد كه
نمياد

#سمیرا_آقاخانی

متنهاي زيبا سميرا اقاخاني دلونشته هاي زيبا اشعار زيبا

دوست داشتن را بايد از تو
ياد بگيرند

خواستنِ واقعي
كه همه جا ، جار زدن ندارد
گفتم
دوستم دارد
گفتند
با حلوا حلوا گفتن كه دهان
شيرين نمي شود
اخر نيستند
نمي بينند
تويي كه همه ي جانِ مني
دوست داشتنت را هم كه نگويي
نگاهت
مو به مو ، كارهايت
اين را كوچه به كوچه ، فرياد مي زند

بي خيالِ نگاه ها و حرف هايشان
زبانم لال روزي نباشي
باز هم مي گويم
دوست داشتن را بايد از تو
ياد بگيرند


#سميرا_آقاخاني

متنهاي زيبا ، اشعار زيبا، دلنوشته زيبا

_ هميشه هم تنفر چيز بدي نيستا!
خيلي مونده تا به حسِ الآنِ من برسي!
ببين !
وقتي يكي رو كه تا حد خدايي بالا بردي از دست ميدي
يكي كه مي گفت دوسِت داره ميره و آغوشش ميشه مال يكي ديگه رو براي هميشه مال يكي ديگه ميبيني ، اون وقته كه صبح و شب با خودت ميگي "يعني ميشه ازش متنفر بشم؟!
"خدا يعني ميشه كه يه روز بياد كه وقتي ياد خاطره هاش مي افتم تنم نلرزه و نفسم بند نياد؟
اونوقته كه واسه تسكين دردات براي فرار از غمهات رو مياري به فكر كردن به اذيتاش
رو مياري به مرور خاطرات بدي كه يه روز واست ساخته بود،
اگه زور خاطرات بدش از خوباش بيشتر باشه كه چه بهتر!
چون باور كن قلبت يه كم كه نه !
خيلي خيلي اروم ميشه
اونوقت دلت انگار براي بدست اوردن بهانه ي فراموش كردنش قرص ميشه ، محكم ميشه!
آره!
هميشه نفرت داشتن هم چيز بدي نيست!
اگه يه روز بياد كه از اوني كه فكرش شب و روز مثل مور و ملخ , مثل يه آفت به مغزت ، به رگو ريشه ي قلبت ، به بند بندِ وجودت هجوم آورده ، از اون با معرفت متنفر بشي , باور كن دلت خيلي خيلي خنك ميشه!
مي دوني چرا ؟
چون كه ديگه با ياداوري خاطراتش اتيش به جونت نمي افته و درد نداشتنش سراغت نمياد
با اينكه نفرت با گوشت و خونت عجين شده و همين خودش يه عذابه اما از اون پس لرزه هايي كه صبح و شب سراغت مياد كه بهتره ،
هان؟
بهتر نيست؟!
آره رفيق،
هميشه هم تنفر چيز بدي نيست!
چون كه با وجودش ديگه هيچ اثري ،
هيچ ردوپايي از خاطره هاي اون عاشق بامعرفت تا اخر اخرِ عمرت به چشمت نمياد!


#سميرا_آقاخاني

متنهاي زيبا دلنوشته هاي زيبا اشعار زيبا

شنيدي ميگن حال ما خوبه ، اما تو باور نكن
من ميگم حال ما خوبه ، اتفاقا اين دفعه باور كن
مگه مي شه از كوه يخ رها بشي آروم نگيري؟!
اصلا مگه ميشه بنداي اسارتو پاره كني اونوقت حالت خوب نشه؟!
بگو ميشه جون بكَني راه ناهموارو طي كني اونوقت برگردي
دلتنگ به پلهاي خراب و تيكه تيكه ي پشت سرت نگاه كني؟
اين دفعه ، نه عزيز من !
به مرحمت و خير شما چشم دوختم نااميد برگشتم
لطفا برويد و اينبار شر برسانيد به ديگري!
مي گي خوب خوبم
نگو كه باور نمي كنم
مي گم
خوبه خوبم
اتفاقا تو اين دفعه
ببين و باور كن

#سميرا_آقاخاني

متنهاي زيبا ، اشعار زيبا ، دلنوشته هاي زيبا

"ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ" ﻋﻀﻮﯼ ﺍﺯ ﺑﺪﻥ ﺍﺳﺖ.
ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻓﻮﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ " ﻗﻠﺐ" ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﮐﻪ " ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ " ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺁﺩﻡ ﺍﺳﺖ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺟﻠﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺮﻕ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ...

ﺣﺎﻻ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ " ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ " ﺁﺩﻡ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ !
ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ !ﻏﺬﺍ ﺍﺯﮔﻠﻮﯾﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻧﻤﯿﺮﻭﺩ، ﺷﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﯽ ...

ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺟﺰ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻧﺪﺍﻥ " ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ" ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﯽ ﻭ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯﯼ ﺩﻭﺭ!
ﺣﺎﻻ ...
ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮐﺸﯿﺪﻩ باﺷﯽ، ﺣﺎﻟﺖ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ،
ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽﺧﻮﺍﺑﯽ،ﺭﺍﺣﺖ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﺨﻮﺭﯼ ﻭ ﺷﺒﻬﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺕ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﺩ ﻭﻟﯽ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺵ ﻫﺴﺖ ، ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ
ﺍﺯ ﺗﻪﺩﻝ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯼ

متنهاي زيبا ، اشعار زيبا ، دلنوشته هاي زيبا


قانون آدم هاست!
تا زمانی که هستی آسوده اند از بودنت…
گاهی تنهايت ميگذارند،..
گاهی آزارت ميدهند
و گاهی...
گمان ميکنند قرار است اين بودن ها هميشگی باشد
اما....
زمانی برايشان عزيز ميشوی که ديگر نيستی