متن زيبا سميرا اقاخاني

مگر چند فصل دیگر
از عمر من و تو مانده
که می توانیم در آغوش هم
بی بهانه باشیم

چند بهاری
تابستانی
پاییزی
زمستانی

زمستانی
زمستانی

هان ...
محبوب
هوای تو را می گویم
چرا بیشتر روزگارمان را
زمستانی

سرد و یخ ، سرد و بی روحی

چرا بهترین روزهای جوانی را
صرف هزاران باید و
شاید کنیم

مگر چند بهار
از جان شیدای من
عشق من ، جان تو
خواهد ماند
مگر جز عشق ، چیز دیگری
خواهد ماند

هان ...
محبوب

بیا دیگر
به هیچ چیز
جز وجودت ، وجودم
فکر نکنیم

بیا تا می توانیم ، به عشق هم
در این دنیا
بهاری باشیم
بهاری باشیم

#سمیرا_آقاخانی

متن خيلي زيبا از سميرا اقاخاني

ماه هاست که دیگر
هیچ چیز
مرا یاد تو
نمی اندازد

نه صدایی
نگاهی
نه ..
راستش را بگویم
نه حتی ریزش برگی
از دفتر خاطره ای

مثلا همان ترانه ای که روزی
نشان کردی و گفتی
"هر وقت شنیدی
مرا به خاطر بیاور

همانی که سالهای سال
از خط به خطش
مانند یک زندانی
که از دیوار به دیوار سلولش
بیزارست
می هراسیدم

همانی که از شنیدنش
از غمی که نبود تو را
نشان می کرد
بیم داشتم

همانی که تازگیها
بارها و بارها توی گوشم می پیچد و
نشان به آن نشان که هر بار
غمی سنگین ، مرا
ناچار به گریستن می کند

اما راستش را بخواهی
نه برای تو

می دانی
سالهاست ، گویی
تمامی حواس در من
گره خورده است

مثل طعم تلخ نبودت
که روزی مزه ی شیرین زندگی را
حرامم کرد

دیگر حتی نمی دانم
چه مرگم است
فقط انگار تمامی بودنم
درد می کند

سالهاست که دیگر
نه تو را می خواهم
نه دیگر هیچ آوایی
مرا یاد تو می اندازد

سالهاست که دیگر
بزرگ شده ام
اما
دلم را جایی
در حوالی یک حس خام جوانی
جا گذاشته ام

سالهاست خودم را در تو
نه ..
انگار در خود
جا گذاشته ام

#سمیرا_آقاخانی

متن زيبا از سميرا اقاخاني

بهش گفتم
باشه برو ، اما دلت يه روز براي بودنهام تنگ ميشه
اون روز كه خودتو كنارش ، اما بي عشق تنها مي بيني
همونطور كه داشت بند كفششو مي بست پوزخندي زد
دوباره گفتم
ميري ، ولي دلت يه روزي براي نگاهم تنگ ميشه
همون روز كه چشماش تو چشماته ، ولي قلبشو مال يكي ديگه ، اونجا مي بيني
ديگه آماده رفتن بود بازوشو گرفتم و گفتم
نرو ، دلت يه روز براي خنده هام ، دوسِت دارم هام ، اشكهام ، اين ناله هام تنگ ميشه
همون روز كه يكي شبيه خودت پيدا ميشه و
تو بدون عشق ميونه ي راه ، جا مي موني
هيچ توجهي به گريه هام نكرد و رفت چون كه باور نداشت زمين گرده و از هر دستي بدي
با همون دست ، تحويل مي گيري

#سمیراآقاخانی

شعري زيبا از سميرا اقاخاني

...
مگر مي شود!
بايد كسي باشد
كه
عقربه هاي ساعت دلت را
شبانه روز
روي تمامي عشقش تنظيم كني
كسي كه همه ات را ، بلد باشد
نگاهت كرد يخ بزند
هر چه هياهوي پوچ و بيهوده ي روحت
كسي كه در وقت نبودش
روي قلبت با تيتر بزرگي بزني
هيس!
حواس اينجانب تا اطلاع ثانوي
تعطيله تعطيل است!

#سميرا_آقاخاني

متن خيلي. يبا از سميرا اقاخاني

حواستان باشد برايش آنقدر خاطره خوب بسازيد
تا هر وقت كه هوا بَرَش داشت و عزم رفتن كرد،
رفت
ديد
رويايش سراب و نقش بر آب شده
از آن به بعد او بماند و خاطراتي كه روز و شب جلوي چشمش بيايند و
دمار از روزگارش در بياورند
آسايشش را بگيرند و نگذارند آب خوش از گلويش پايين برود
حواستان باشد
اگر خوب بوديد و رفت
كاري كنيد تا آخر عمر ارزوي تو و آن روزهايي كه برايش ساخته بودي بر دلش بماند
و همين نداشتنت بشود آينه ي دِقّي و يك عمر حسرتت را بكشد
حواستان باشد همين خاطره ها يك تنه پدر هر چه ناجوانمرد را در مي آورد
لطفا خاطره ها را جدي بگيريد
شايد براي شما هم اتفاق بيفتد!


#سمیرا_آقاخانی

متن. زيبا و شعر از سميرا اقاخاني

يك قرار با هم بگذاريم؟
مي گويم نمي خواهمت
تو برو
ببين چقدر دلت براي من تنگ مي شود

بعد از آن آمدن و
ماندن و
حبس ابد شدنش
با من

#سميرا_آقاخاني

متن زيبا از سميرا اقاخاني

دلتنگي چيزِ بدي ست مي داني؟

‏‎اين عادت بدِ لعنتي
‏‎از همين اول صبح شروع مي شود و
‏‎تا به خاطرات تو مي رسد
‏‎شب شده و
‏‎يك عمر از نيامدنت گذشته
مي داني؟

‏‎دلتنگي جزئي از زندگي من است
‏‎تارهاي سفيد مويم به خاطر تو
‏‎دوري ات جان به لبم كرده
مي بيني؟

‏‎نبودنت عجيب استاد ماهري ست
‏‎چشمم كه به هر كٓس بسته و
‏‎وارد شدن به قلب منم
‏‎مطلقاً ممنوع كرده
مي داني؟


#سميرا_آقاخاني

شعر خيلي زيبا از سميرا اقاخاني

تو بگو بعد تو
‏‎با این وامانده ي بهانه گير
‏‎با اين دل زبان نفهمم چه کنم ؟

‏‎
با حال زاری که نمیداند
منتظرت بماند يا فراموشت کند
‏‎چه کنم؟

‏‎
درد دارد بروی و نفهمند
که از اول بوده ای،

هان؟
‏‎
تو بگو با دربدري
‏‎اين خیابانهای بي انصافِ تهران
چه كنم؟


#سميرا_آقاخاني

متن زيبا سميرا اقاخاني

از من مي شنويد
بعد از شكست رابطه اي ، وقتي هنوز بعد گذشت ماهها مي بينيد كه هنوز به او فكر مي كنيد و نبودنش ، نداشتنش ، دوري اش ، خاطراتش ازارتان مي دهد
مي بينيد كه غمي عميق از او در سينه تان مانده و روزها و شبها
نفستان از دوري اش بند مي آيد و حال و هواي او و همان روزها را مي خواهيد ،
برويد و پيدايش كنيد
پيدايش كنيد و قرار ملاقاتي هر چند كوتاه با او بگذاريد
آنوقت است كه مي بينيد در اكثر اين ديدارها حرفي براي بازگشت ،
چيزي از آن عشق آتشين و غم و اندوهها باقي نمانده است
چون كه ديگر سِر شده اي و با احساسي يخزده
لطفي در اين برگشت نمانده است
بيشتر رابطه ها بعد از خراب شدن زمين هم به آسمان برسد
درست نمي شود كه نمي شود
و بعد از همان ديدار خواهي ديد از آنهمه حسرت تو مانده اي و
فقط مشتي خاطره كه با هر بار يادآوري شان لبخندي محزون روي لبت نقش خواهد بست
از من مي شنويد نگذاريد غم نبودنش اين را به شما روز و شب بگويد كه
اگر بيايد همه چيز خوب و شيرين مي شود
چون اگر هم بيايد تلخي نبودنش براي هميشه روي زبانتان مانده است كه مانده است


#سميرا_آقاخاني

متن زيبا سميرا اقاخاني

‏‎خواب بود يا بيدار
به گمانم خوابِ خواب
‏‎با چشماني بسته ، نيم خيز شد و همانطور كه به سمتم مي آمد نامم را صدا زد
‏‎جانم" در دهانم نيمه كاره ماند
‏‎_ دوستت دارم
‏‎سرش را در آغوش گرفتم و به سينه ام چسباندم
‏‎در خلسه ي داشتنش ، دوباره كلمات در ذهنم مانند هميشه ، از شدت شوق ، بالا و پايين مي پريدند . اين تن سراپا شعر بود و با قلم هاي صد رنگ ذهن هفت شهر عاشقي را نقاشي مي كرد تا قاب قاب اش را به در و ديوار دل يك عمر به يادگار نگاه دارد
عاشقم است و من
بيش از اينها دوستش دارم
با خودم مي گويم خدا كند بشود
اگر همينطور پيش برود شهرزادي مي شوم كه دست هر چه شاعر و قصه گو را از پشت خواهد بست
با خودم تكرار مي كنم
خدا كند كه بشود ...


#سميرا_آقاخاني